دلم از دست خودم گرفته
نمیتونم بهش بگم عشقمه دلم رو برده
نمیتونم بگم دوستش دارم
آخه چیکار کنم من خاطرخواشم
یکی بهم میگه بهش بگو
برو جلو از حست بگو
آخه نمیتونم نزدیکش بشم
وقتی می بینمش من از حال میرم
منی که هفت خط عالمم
جلوی اون سر به زیر و ساکتم
همه فکر میکنن من آدم بی خیالیم
اما نمیدونن من در چه حالیم
تا جاییکه که میشه جلوش نشون نمیدم
اما زیر چشمی من نگاهش میکنم
میدونم به من حسی نداره
چیکار کنم آخه منو قبول نداره
وقتی می بینمش رفتارهای احمقانه میکنم
بهم میخنده اما نمیدونه از عشقش دست و پامو گم میکنم
از فردا میخوام این روند رو کنار بذارم
میخوام نزدیکش بشم از این تنهایی در بیام
نمیدونم آخر کارام چی میشه
اما هر چی بشه تصمیم من عوض نمیشه