-
برگشت!
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 23:12
سلام به همه. یه مدتی (تقریبا 10 ماه) نبودم. راستش رو بخواید اصلا حال و حوصله اش نبود که بیام نت. تو این چند ماه خیلی کارا کردم، خیلی جاها رفتم و خیلی چیزا یاد گرفتم اما مهمترینشون این بود که به معنی واقعی کلمه عوض شدم و تونستم خیلی چیزها رو فراموش کنم و حالا دوباره توی زندگیم یه هدف دارم، یه هدف خیلی بزرگ که برای...
-
گناه عشق
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 16:57
به نام خداوند عشق خداوند زمین تا بهشت خداوندی که دستم رو گرفت تو روزای بد سرنوشت خداوندا دلم خون شده از این زندگی تلخ و سیاه یه کاری کن فراموش کنم این زندگی سرشار از گناه گناه عشق که من رو به تباهی کشوند از آسمون من رو به زمینم کشوند گناهی که دلم باعث شده گناهی که چه راحت قلبم رو شکوند تیکه هاش افتاده دست این و اون...
-
فقیر
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 18:00
ای بینوا ، که فقر تو ، تنها گناه توست ! در گوشه ای بمیر! که این راه ، راه توست این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست وین رخت پاره ، دشمن حال تباه توست در کوچه های یخ زده ، بیمار و دربدر جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست باور مکن که در دل شان می کند اثر این قصه های تلخ که در اشک و آه توست اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار...
-
بی قرار توام
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 16:36
ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﻮﺍﻡ ﻭﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﮔﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﺁﻩ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻢ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﻋﮑﺲ ﺭﺥ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭﺗﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻗﻔﺲ ﺗﻨﮓ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻔﺲ ﭘﺮ ﺯﺩﻥ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﺑﯽ تو ﻫﺮ ﻟﺤظﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮔﺴﻞ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻤﺖ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﻭﻋﺸﻖ ﻭﺳﮑﻮﺕ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ...
-
... !!!
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 18:27
امروز توی گوشیم اسم ترانه ها رو یکی یکی رد میکردم که یکیشون نظرم رو جلب کرد. یه موسیقی سنتی بود یکم که جلوتر رفت دیدم که چه شعر خوبی رو داشت میخوند با خودم گفتم متنش رو اینجا بذارم. این شعر معنی خیلی زیادی داره... حداقل برای من ... شعر از فاضل نظری اجرا از گروه همای مستان *********************** از باغ می برند چراغاتی...
-
قیصر
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 23:28
این روزا گوزن رو سر نمی برن میشکنن شاخشو میفرستن تو باغ این روزا طاقو نمیریزن سرش سر گله شونو میکوبن به طاق این روزا آخر نمایشا بده همه نقش همو بازی می کنن اونایی که چشمشون به قدرته هم پیاله هاشو راضی می کنن نمیدونم اگه برگردیم عقب دل طوقی واسه کی پر میزنه اگه فرمونو یه شب دوره کنن چند تا چاقو پشت قیصر میزنه نمیدونم...
-
مادر
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 14:48
م ادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا...
-
صبر کردن
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 21:09
صبــــــر کردن گاهی معجزه می کند؛ تنهایــــی تان را پیش فروش نــــکنید؛ فصلش که شود، به قیــــــمت می خـــرند ...!
-
غصه
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 19:00
غصه هیچوقت سراغ من نمیاد،هیچوقت! . . . . . . . . . در واقع هیچوقت نرفته که بخواد بیاد ، الانم اینجاست!سلام کن به عمو!!!!
-
خداحافظ
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 14:41
خداحافظ درد و غم و غفل ت خداحافظ رنج و تب و حسرت خداحافظ بودن های تو خالی خداحافظ مرگ های در خلوت
-
ای کاش
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 15:47
تقدیم به دوستم . ا میدوارم از این ناراحتی در بیاد. این نیز بگذرد ... روزی که دیدمش یادم هست. از کنار هم گذشتیم چه راحت... مانند دو غریبه دو ناشناس. کم کم دیدارهایمان بیشتر شد و گفتگوهامان به درازا کشید و تبدیل شد به عادت. و چه زود دریافتم که این عادت فقط عادت نیست بلکه احساسی هم آن را همراهی می کند... احساسی که هر چند...
-
گناه
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 11:46
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند. هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن از آن به که زیر لب بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع بر رویمان ببست به شادی در بهشت او...
-
غمگینم
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 16:09
ای ن روزها غمگینم بیشتر از آنچه نا کنون بوده ام ، به اندازه تمام دقایق هفت ه و به پهنای آسمان بی کران ... ولی د ر چشم دیگران شادترین انسان روی زمینم ؛ نمیدانم من بازیگر توانایی هستم یا آنها بع د از مدت ها در کنار هم زیستن مرا نمی شناسند ! ! ! تغییر در ظاهرم را میبینند و تغییر در باطنم را نه. یک شبه عوض شدنم را می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:47
-
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 18:38
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال ما صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن...
-
قاصدک
شنبه 16 دیماه سال 1391 13:37
قاصدک حرف دلم را تو فقط میدانی نامه عاشقی ام را تو فقط میخوانی قاصدک هیچکس با من نیست همه رفتند تو چرا میمانی
-
ای که دایم به خویش مغروری
شنبه 16 دیماه سال 1391 13:35
ای که دایم به خویش مغروری گر تو را عشق نیست معذوری گرد دیوانگان عشق مگرد که به عقل عقیله مشهوری مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری روی زرد است و آه درد آلود عاشقان را دوای رنجوری بگذر از نام و ننگ خود حافظ ساغر می طلب که مخموری
-
شعری از فریدون مشیری
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 11:22
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، ... شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطرصد خاطره پیچید یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
حسرت
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 11:31
دیگران حسرت رابطه ای را می خورند که خود نیز در حسرت آنم ...
-
جغرافیای قلب
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 11:23
جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان ! قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه ! پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد ! ایالات عمده آن چهار است: محبّت،...
-
خدایا
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 17:34
خدایا ... زخم ها ... رحم می خواهند ... فقط ... این دو نقطه را بردار ...
-
تو باید باشی
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 16:05
شهر من رو به زوال است تو باید باشی دل من زیر سوال است تو باید باشی فال حافظ زدم آن رند غزل خوان میگفت زندگی بی تو محال است تو باید باشی
-
اگر
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 10:32
اگر دری میان ما بود میکوفتم درهم میکوفتم اگر میان ما دیواری بود بالا میرفتم پایین میآمدم فرو میریختم اگر کوه بود دریا بود پا میگذاشتم بر نقشهی جهان و نقشهای دیگر میکشیدم اما میان ما هیچ نیست هیچ و تنها با هیچ هیچ کاری نمیشود کرد
-
اگر می خندم
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 13:55
اگر مى خندم نه اینکه لحظه هاى دنیا بدون هیچ دردسرى مى گذرد. نه! من باور دارم که با لبخند من، تمام دلهره ها چمدان پر از دردشان را مى بندند و دل از هستى من مى کنند
-
درد دارد
شنبه 25 آذرماه سال 1391 22:47
درد دارد وقتى ... من، عاشقانه هایم را مى نویسم ! دیگران یاد عشقشان مى افتند ... اما، تو بى خیالى !
-
دنیاى این روزاى من
جمعه 24 آذرماه سال 1391 12:29
دنیاى این روزاى من هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیاى این روزاى من درگیر تنهایى شده تنها مدارا مى کنیم دنیا عجب جایى شده هر شب تو رویاى خودم آغوشتو تن میکنم آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم در حسرت فرداى تو تقویمو پر میکنم هر روز این تنهایى رو فردا تصور میکنم هم سنگ این روزاى من تنها شبم...
-
بهای عشق
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 11:22
برای خرید عشق هر کس هر چه داشت آورد ... پسری هیچ نداشت و گریست. همه گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید اما هیچکس ندانست که بهای عشق اشک بود ...
-
زندگی عشق است
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 17:57
زتدگی عشق است، عشق افسانه نیست آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی
-
همه چیز ارزان است !
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 15:48
چه کسی می گوید: که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است! دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان! دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان، چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان، و دروغ از همه چیز ارزان تر! قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان! و چه تخفیف بزرگی خورده است،قیمت هر انسان
-
خیال
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 14:24
در داغ خاطراتت که غرق میشوم تنم میسوزداز یاد نوازش خیالیت میخواهم در آغوشم نرم نرم نوازشت کنم، دستانم به هوایی میخورد که نبود تو را زنده میکند سردی دستانم را در مه غلیظ بی باران حضورت دریاب من و دستهایم این روزها بد بهانه گیر شده ایم به کنارم بیا انگشتانم را به رقص بودنت بخوان