ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
تقدیم به دوستم. امیدوارم از این ناراحتی در بیاد. این نیز بگذرد ...
روزی که دیدمش یادم هست. از کنار هم گذشتیم چه راحت... مانند دو غریبه دو ناشناس.
کم کم دیدارهایمان بیشتر شد و گفتگوهامان به درازا کشید و تبدیل شد به عادت. و چه زود
دریافتم که این عادت فقط عادت نیست بلکه احساسی هم آن را همراهی می کند... احساسی
که هر چند اوایل ناچیز و کوچک بود اما مانند طوفانی سهمگین زندگی ام را در نوردید و
هر آنچه که ساخته بودم را نابود ساخت... اکنون دیگر او نیست و من مانده ام با یک ویرانه
که باید از نو ساخته شود ولی توان بنای مجدد آن را ندارم. دیگر دستانم به من یاری
نمی رسانند در حالی که با سرمای سوزناک این شب ها گلاویز شده ام. ای کاش از همان
ابتدا جلوی آن احساس کوچک را می گرفتم تا اینگونه درمانده نشوم، ای کاش ...
سلام ..
از اینکه بخواهم حرفی به کسی بزنم در صورتی که شرایط اون رو نمیدونم بدم میاد ..
اما صادقانه می گم !
هر حسی ، هر احساسی .. چه خوب و چه بد . تجربه ست و تجربه ها هستند که می سازند و می آفرینند ... مهم نیستچی میگذره .. چی پیش میاد ! اگر یاد بگیریم هر دوران بحران خودش رو داره ! و میگذرد .. هر چند سخت .. اما میگذرد .. آن وقت از دل مشکلات .. موفقیت می سازیم برای خودمان.
زمان زمان و زمان .. عجب مسکن عجیبی ست بر دردهای بی درمان ! خوب هم نکند ! آرام می بخشد جان را ..
مراقب احساستتان باشید که مبادا دستخوش ناهنجاری های نابود گری چون ناامیدی و تردید شوند که ...!