زتدگی عشق است، عشق افسانه نیست
آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست
عشق آن نیست که کنارش باشی
عشق آن است که به یادش باشی
در داغ خاطراتت که غرق میشوم تنم میسوزداز یاد نوازش خیالیت
میخواهم در آغوشم نرم نرم نوازشت کنم، دستانم به هوایی میخورد که نبود تو را زنده میکند
سردی دستانم را در مه غلیظ بی باران حضورت دریاب من و دستهایم این روزها بد بهانه گیر شده ایم
به کنارم بیا انگشتانم را به رقص بودنت بخوان
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست، لحظه های دیدار با همه زیبایی گاه پر از دلتنگیست که مبادا دیدار شیرین امروز، خبر تلخ فردا باشد
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خیلی سخته تنهایی، تنهایی رو تحمل کرد