اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من. دل من داند و من دانمو دل داند و من. خاک من گل شود و گل شکفت از دل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
ما رو باش رو چه درختی اسممونو جا میذاریم ما رو باش
قسمی جز اون دو چشم نامسلمون که نداریم ما رو باش
به هواداری تو شیشه میخونه رو با سنگ شکستیم نارفیق
سنگ و شیشه اگه دشمن منو تو که موندگاریم ما رو باش
غزل کوچه ما قلندای پیر و عاشق که اینه
فکــــــــر تازه عاشــــــــــق پیـــــــاده بــــاش
ما که سواریم
ما رو باش اینا رو باش
افسردگی و ناله و فریاد بس است
بیهوده خیال کردم او داد رس است
از قصه تنهایی خود فهمیدم
آنکس که به دادم برسد هیچکس است
میخواهم گریه کنم وقتی که زبانت می گیرد و مرا لحظه ای شما خطاب میکنی من فاصله شما را با تو چگونه باید پر کنم؟